نویسنده مطلب پوریا کینگ
نظرات شما عزیزان:
مفيدي
ساعت11:52---16 اسفند 1391
من انقدر امروزو فرداهاي نيامده را ديده ام كه ديگر هيچ وعده ي بي سرانجامي خواب و خيالم را اشفته نميكند.حالا ياد گرفتم كه فراموشي دواي درد همه نداشتن ها.نخواستن ها.و نيامدن هاست.ياد گرفتم كه ازهيچ لبخندي خيال دوست داشتن به سرم نزند ياد گرفتم كه بشنوم تا فردا.وبه روي خود نياورم كه فرداها هيچوقت نمييايند...
پاسخ مسافر انتظار:نميخواد خسته شي!!!زندگي ما توي اين شهر متاسفانه يا خوشبختانه روي فرداها ميگذره.حالا بستگي به خودمون داره كه چه جور با اين قضيه كنار بيايم.
پاسخ مسافر انتظار:نميخواد خسته شي!!!زندگي ما توي اين شهر متاسفانه يا خوشبختانه روي فرداها ميگذره.حالا بستگي به خودمون داره كه چه جور با اين قضيه كنار بيايم.
مفيدي
ساعت10:02---15 اسفند 1391
دلگيرم از مرغهاييكه دانه خوردنشان پيش ما لود و حالا براي ديگران تخم ميگذارند ...ولي ميدانم روزي بوي كباب شدنشان به مشامم ميرسد..
مفيدي
ساعت22:16---12 اسفند 1391
دريا براي مرغابي تفريحي بيش نيست. اما براي ماهي زندگيست...پس براي اونيكه عاشقته ماهي باش نه مرغابي.
پاسخ مسافر انتظار:ادم عاقل اگر هم بخواد حرفی بزنه باید ساده و روان باشه نه اینکه صد بار لقمه رو دور سرت بچرخونی و بعدش توی دهنت بگذاری که مثلا میخوای فقط یه حرفی گفته باشی که متفاوت باشه ولی به درد هیچکسی نخوره.از این جملاتی که این دفعه گفتی اگه داری بیار بنویس
پاسخ مسافر انتظار:ادم عاقل اگر هم بخواد حرفی بزنه باید ساده و روان باشه نه اینکه صد بار لقمه رو دور سرت بچرخونی و بعدش توی دهنت بگذاری که مثلا میخوای فقط یه حرفی گفته باشی که متفاوت باشه ولی به درد هیچکسی نخوره.از این جملاتی که این دفعه گفتی اگه داری بیار بنویس
دختر بهار
ساعت12:55---14 بهمن 1391
وبلاگتون واقعا عالي و مفيد بود دستتون درد نكنه
بهمن
ساعت15:53---11 بهمن 1391
صد سینه سخن دارم ، این بار که می آیم رازی ز تو من دارم ، این بار که می آیم
شعری ز رخت گفتم ، کز عشق تو دُر سفتم بنگر که چه من دارم ، این بار که می آیم
من عاشق شیدایم ، هر چند که رسوایم شهدی به دهن دارم ، این بار که می آیم
در محفل خود ما را ، همت کن و دعوت کن گنجی ز تو من دارم ، این بار که می آیم
ای شاخ گل سوسن ، ای آرزوی ((بهمن))
من مهر وطن دارم این بار که می آیم
شعری از بهمن بزرگی نوشهری
شعری ز رخت گفتم ، کز عشق تو دُر سفتم بنگر که چه من دارم ، این بار که می آیم
من عاشق شیدایم ، هر چند که رسوایم شهدی به دهن دارم ، این بار که می آیم
در محفل خود ما را ، همت کن و دعوت کن گنجی ز تو من دارم ، این بار که می آیم
ای شاخ گل سوسن ، ای آرزوی ((بهمن))
من مهر وطن دارم این بار که می آیم
شعری از بهمن بزرگی نوشهری
ارسال توسط مسافر انتظار
آخرین مطالب